رفیق سید بشیر بهمن
رفیق سید بشیر بهمن از شخصیت های شناختهشده و محبوب جریان دموکراتیک نوین (شعله جاوید) بود. او که از بنیانگذاران «سازمان انقلابی وطن پرستان واقعی» (ساوو) و منشی دوم کمیته مرکزی این سازمان بود نهایتا با سر افراشته و عزم آهنین طعمه پولیگون پلچرخی گردید.
بهمن شعلهای دلیری بود که وطنفروشان خلقی-پرچمی و اراذل اخوانی در برابرش توان استدلال نداشتند. روزی نجیبگاو را (که بعد رییس دستگاه جبار «خاد» و رییسجمهور شد) بخاطر لجاجتاش در بحثهای منطقی چنان بر زمین کوبید که با چهره خونآلود فرار را بر قرار ترجیح داد!
هنگامی که محصل فاکولته حقوق بود بخاطر فعالیت سیاسی چهار سال در زندان دهمزنگ محبوس گردید. بعد از سپری نمودن دوره زندان، فاکولته حقوق را در پوهنتون کابل به اتمام رسانید.
بهمن نه تنها یکی از مبارزان برجسته بلکه از قهرمانان ورزش زیبایی اندام نیز به شمار میرفت که به اخذ مدالهایی نایل گردیده بود.
وی هشت ماه بعد از ورود ارتش اشغالگر روس به تاریخ ۴ سنبله ۱۳۵۹، با سه تن از همرزمانش به چنگ «خاد» افتاد. مقاومت این کمونیست جانگذشته تحت اسارت خونخواران خادی تن این وحشیان را به لرزه درآورد. شکنجهگران قسیالقلب «خاد» از هرگونه شکنجه حیوانی در برابر بهمن پولادین کار گرفتند اما سودی نداشت، چنانچه شکوهکنان میگفتند
«لالا، چوب سر آب را هرچه میزنیم زیر نمینشیند»
و جلاد دیگری بنام قیوم صافی میگفت:
«…هر بار از او سوال میکنم به روی ما تف میاندازد…»
بهمن و همرزمانش تا آخرین لحظه تسلیم سگان شکاری روسها نشدند و نهایتا پس از ختم جریان سرگیجکننده به اصطلاح «تحقیق» یکی دو ماهه آنان را روانه محکمه فاشیستی روسی به نام «محکمه اختصاصی انقلابی» کردند که در آنجا بهمنآسا مثل هر انقلابی متعهد و آگاه آنچنان دفاعیه حماسی و شجاعانهای ارایه نمود که دلقکان نوکر روس را به واهمه انداخت. او در بخشی از دفاعیهاش گفت:
«ما با تنظیم برنامه عمل متکی براصول انسانی مارکسیزم-لنینیزم برای ایجاد حزب پیشآهنگ طبقه کارگر کشور و اعمار جامعه آزاد، مستقل و فارغ از هرنوع ستم امپریالیستی، برای به ثمر رسانیدن انقلاب ملی-دموکراتیک مبارزه کرده و بازهم مبارزه خواهیم کرد. هر سازمان، گروه و دستهای که دارای چنین آرمانی باشد نهتنها من عضو آن بلکه وفادار و سرسپرده راه آن خواهم بود. در راه رسیدن به آرمان والایی که پسندیدهام به هر پست و وظیفهای که مفید به انقلاب و مردم بوده نهتنها مسئول و توظیف بودهام بلکه صادقانه در انجام آن کوشیدهام.»
بعد با لحن کوبنده به افشای خاینان خلقی-پرچمی پرداخته نشان داد که «شعلهای» اصیل از دار و زندان باکی نداشته اسارتگاه دشمن را هم به سنگر مبارزه بدل میسازد:
«با غرور و افتخار ازینکه شعلهای بودهام و هستم باید بگویم که نشریه “شعله جاوید”، سازمان و جریان دموکراتیک نوین یگانه افشأکننده پلانهای ننگین و اسارتبار شما و درهم کوبنده تان در گذشته بود و اکنون نیز پیروان آن بدون وابستگی به دامان اجنبی در قلب تودههای میلیونی مردم با قهرمانی در مقابل شما و کلیه منحرفان راست و چپ میستیزند و در برابر محکمه جنایتکاران سر پرغرور بر زمین خجلت فرو نمیآورند. اگر این اتهامات همه را دلایل الزام مبنی بر مجرم بودن من قبول کرده اید صادقانه باید بگویم جرم ما این است که در جنگ طبقاتی از موضع کارگران و سایر اقشاری که بیرحمانه توسط ستم سوسیال امپریالیزم استثمار میشوند دفاع کردهایم، باشرف زیستهایم و سرتعظیم بر آستان روس و سایرین نساییده حلقه ننگین غلامی بگردن نکرده و به مردم خود و تاریخ حماسهآفرین خود اندیشیدهایم. هرچه دلتان میخواهد و هر فرمانی که باداران شما دستور داده اند در مورد اجرأ کنید. تاریخی که فرزندان کوه پایههای پرغرور مینویسند در مورد ما قضاوتی غیر ازین مینماید.»
از چنین دفاعیه حماسی و آموزنده، لرزه بر اندام میهنفرشان خلقی-پرچمی افتیده لحظهای نمیتوانستند در نابودی جسمی این قهرمان «شعلهای» تردید نمایند. ازینرو به تاریخ ۱۲ سرطان ۱۳۶۰ این سمبول شرف و نجابت را با پنچ تن از همفکران و همزنجیراناش هر یک استاد مسجدی، انجینر لطیف محمودی، نجیب، یونس زریاب و شیرعلم به جوخههای اعدام سپرده در گورهای نامعلوم مدفون نمودند. بهمن را سربهنیست کردند، اما خاطرات جاویدان، عزم آهنین و ایمان خدشهناپذیرش به پیروزی رنجبران بر پرچم سرخ رهروانش حک گردیده چراغ راه و محرک هر انقلابی واقعی افغان خواهد بود.