رفیق معلم سرور با نام مستعار شفیق، فرزند شهید حاجی شیرمحمد متولد سال ۱۳۳۳ در قریه آبخوری ولسوالی چهاربرجک ولایت نیمروز بود و تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش و دوره متوسطه را در زرنج به پایان رسانید. پس از ختم دارالمعلمین عالی در
کندهار، منحیث معلم در لیسه چهاربرجک ایفای وظیفه نمود که به زودی بهمثابه یکی از آموزگاران فداکار و راستین آن منطقه شناخته شد.
شفیق سلحشوری و وطندوستی را در دامان خانوادهاش آموخت که از جمله متنفذان بلوچ بودند. با کودتای ننگین هفت ثور، وقتی مردم افغانستان علیه اشغالگران روسی و رژیم مزدور خلق و پرچم برخاستند، پدر رفیق، حاجی شیرمحمد، برادراناش محمد یونس و محمد قاسم، دو تن از کاکاها و اقارباش بنام غلام فاروق و غلام سخی، به جرم مخالفت با رژیم پوشالی دستگیر و در پولیگون پلچرخی زندهبهگور گردیدند.
رفیق شفیق برعلاوه الهام گرفتن از خون برادراناش، تحت تاثیر برادر دیگرش داکتر غلام حسن از اعضای «سازمان رهایی افغانستان» نیز به مبارزه انقلابی گرایش بیشتر یافت. رفیق غلام حسن با چند میل اسلحه گردآورده از اقوام توانسته بود در عملیاتهای نظامی علیه روسها شرکت جسته و جبههای زیر نام «آرمان شهدا» را در منطقه آبایی خویش شکل دهد. با به غنیمت گرفتن مهمات بیشتر و استفاده از محبوبیت و نفوذ قومی، وی جبهه را وسعت بخشید. استخبارات رژیم جیرهخوار روس این جبهه را تهدیدی پنداشته و با هدف متلاشی ساختن، جاسوسی را در لباس متحد وارد آن نمود.
در تابستان سال ۱۳۶۱ طی یک عملیات شبخون، رفیق داکتر غلام حسن که با تن زخمیاش ساعتها به رهبری جنگ پرداخته بود، در نهایت جان سپرد. جبهه بعدها خاین را شناسایی و انتقام گرفت که این امر امید و نیروی بیشتری به شفیق جوان بخشید تا رسم و راه شهیدان جنبش و خانوادهاش را ادامه دهد.
رفیق شفیق و سایر رزمندگان جبهه نیمروز جهت ادامه پیکار مسلحانه ضدروسی به رفقای فراه پیوستند. چنانچه گفته میشود وقتی رفقا با کمین رژیم مزدور مواجه شدند، در اولین لحظات رفیق شفیق با ابتکار عمل و با صدتیر دستداشتهاش، دشمن پلید را زیر ضربه گرفته تار و مار نمود و در نتیجه رفقا موقعیت بهتری یافته، جان سالم بدر برند.
بعد از گذشت چند سال رفقا به رهبری شفیق و با جانفشانی فراوان موفق شدند تا جبهه سازمان را در نیمروز دوباره سر و سامان داده و سالها از مسیر این ولایت سلاح و مهمات سایر جبهات غرب تامین گردد. جبهه نیمروز باوجود درگیریها با گروههای اخوانی و تخاصم با باندهای موادمخدر مرتبط با آیاسآی، توانسته بود به روابط وسیع تودهای دست یافته و حتا زمینه آموزش نظامی برای جوانان سایر اقوام و مناطق، فراهم نماید.
رفقا به یاد دارند وقتی سازمان با غنی، یکی از قومندان محلی که روابط نزدیک خانوادگی با رفیق شفیق داشت درگیر گشت، وی بدون درنگ به این پیوند فامیلی، در سنگر سازمان ایستاده و علیه غنی جنگید. شفیق و خانوادهاش به دلیل چنین درگیریها و در دفاع از منافع سازمان و تودههای تنگدست، بیشترین صدمه و رنج را متحمل شدند (از جمله ترور غلام حسین برادر دیگر شفیق به تاریخ ۱۱ عقرب ۱۳۷۴ در خاک ایران توسط غنی) اما هرگز همانند بعضی بستگان شهیدان بر سازمان خشم نگرفته و از این ناحیه ننالیدند. باید یادآور شد که سازمان در مواجهه با غنی این قومندان اخوانی به پیروزی نایل آمده و توانست ریشه آنان را از منطقه برچیند.
زمانی که طرح ایجاد پایگاه نظامی و آموزشی چوتو روی دست گرفته شد، رفیق شفیق که با بلوچهای آن منطقه به خوبی جوش خورده بود، نقش مهمی در سر و سامان دادن کارها ایفا کرد. او همیشه در مسیر گردجنگل و دالبندین و کویته در رفت و آمد بوده و مسئولیت انتقال اسلحه و مهمات، مسایل لوژستیکی و فراهمی سایر نیاز را با پیشانی باز، بر عهده میگرفت.
بعد از فروپاشی دولت دستنشانده روس، رفیق باز هم در خط مبارزه پیگیر و قاطع با بنیادگرایان و در سنگر دفاع از استقلال میهناش قرار داشت. وی که با تجارب نبرد مسلحانه و با پیوند نزدیک تودهای آبدیده گشته بود، در عین حال بعنوان معلمی دلسوز، جهت ارتقای آگاهی تودهها و بسیج و تشکل آنان با حوصله، متانت و ابتکار عمل مینمود. به همین دلیل و با حمایت مردمی، بهمثابه ولسوال چهاربرجک و سپس کنگ نیز مقرر گشت ولی برخلاف تمامی مقامات بلندپایه و فاسد رژیم کرزی، از پولاندوزی، اختلاس و زورگویی دوری جسته و با زندگی فقیرانهای، کوشید تا مصدر خدمت به اهالی منطقهاش بماند که متعلق به اقلیت محروم بلوچ اند.
رفقایی که با شفیق در جبهه یا خانههای تیمی سپری کردهاند، همیش از خوشطبعی و شوخیهای وی یاد میکنند؛ از برخوردهای بیآلایش و رفیقدوستی و صمیمیتی که خصال برازنده وی را میساخت. رفیقی به یاد دارد که هر باری که به خانه شفیق در شهر زاهدان ایران سر میزد، شفیق با لهجه شیریناش و گفتن این که «اینجا اختیارت به دست ماست و تا ما نگفتهایم، رفته نمیتوانید»، به پذیرایی گرم رفقا شتافته و اجازه نمیداد به زودی خانهاش را ترک گویند.
روز ۲۳ اسد ۱۴۰۳، خبر خاموشی رفیق شفیق که از مدتی بدینسو مصاب به سرطان جگر بود، همه را در سوگ نشاند. درگذشت این انقلابی فروتن، صادق و ازخودگذر برای سازمان و همرزماناش، و برای جوانانی که داستانهای رشادتاش را از لابلای خاطرات دیگران شنیدهاند، المناک بود. این ضایعه زمانی دردناکتر میشود که سازمان تلاش داشت تا زمینه سفر و تداوی بهتر شفیق را مهیا سازد که متاسفانه این خواست و عطش رفقا برای دیدارش، میسر نگردید.
رفیق شفیق در زمره تفنگداران استوار سازمان بود که در حساسترین مقطع تاریخ نقش برازنده و حیاتی ادا نموده و کارنامهها و قربانیهایشان بخشی از صفحات درخشان تاریخ سازمان را رقم میزند. ما به این اصل معتقدیم که خاموشی رفیقان را نباید با اشک و سوگ، بل با آموختن از خصال ارزنده آنان و تجدید سوگند برای ادامه راه درخشان جانباختگان گرامی بداریم تا جایگاه آنان خالی نمانده و پرچم مارکسیزم را همچنان استوار و با افتخار حمل نماییم.
جاودانباد یاد و خاطرات رفیق شفیق!
زندگینامه بالا در محفل روز شهیدان سازمان به تاریخ ۱۲ نوامبر ۲۰۲۴ ارائه گردید.