رفیق انجنیر عبدالعزیز
رفیق انجنیر عبدالعزیز در سال ١٣٣٢ در قریه یزده که مربوط مرکز ولایت فراه میشود در خانوادهای از لحاظ اقتصادی متوسط متولد شد. با ختم مکتب در فراه و هلمند، در امتحان کانکور با نمره بالا در رشته انجنیری سیول «پوهنتون کابل» کامیاب گردید.
او مانند هزاران روشنفکر دیگر به مخالفت خاندان حکمران، اخوان و خلق ـ پرچم برخاست و به یکی از مبارزان فعال، نترس و انقلابی جریان دموکراتیک نوین «شعله جاوید» در ولایت فراه مبدل گشت. او که علاقه زیادی به مطالعه داشت، از آگاهی عمیق سیاسی برخوردار گردیده بود. مادر رفیق شدت علاقه او به مطالعه را اینگونه حکایت میکند:
«انجنیر از دوران طفولیت شبها تا کتاب نمیخواند نمیخوابید و اکثراً کتاب به روی سینهاش بود و به خواب میرفت و من همیشه شبها بلند میشدم و کتاب را از روی سینه او برمیداشتم و چراغ او را خاموش مینمودم.»
وی به ورزش علاقه فراوان داشت و یکی بازیکنان با استعداد تیم فوتبال لشکرگاه هم بود. او برای بلندرفتن توان رزمی و اعتمادبخود یک انقلابی، ورزش را جز لازمی زندگیاش میدانست.
رفیق عزیز با روحیه بلند، شجاعت ستودنی و از خودگذری همیشه در صف اول راهپیماییهای جریان «شعله جاوید» علیه اخوانیها و رژیم مستبد وقت قرار داشت. روزی که سیدال سخندان این فرزند متعهد و دلیر کشور توسط اخوانیها شهید گردید او نیز با چاقو زخم برداشته بود.
بعد از کودتای ننگین ٧ ثور، خلقی-پرچمی ها برای دستگیری و اعدام مخالفان سیاسی خود پرداختند. در یکی از شبها این جانیان وارد اطاق رفیق میشوند تا او را دستگیر کنند، وی خود این خطر را حس میکرد بنا در اتاق خود نمیخوابید. او بنابر توصیه رفقای همرزمش امتحان آخر خود را سپری نکرده در کابل مخفی میگردد وقتی در اواخر ١٣۵٨ تعقیب و اعدام روشنفکران کمتر میگردد او آخرین امتحان خود را سپری کرده با نمره عالی از پوهنتون فارغ میگردد.
بعد از فراغت بنابر دستور «ساما» وارد ولایت فراه میشود و در بنیانگذاری جبهه فراه با غلام سخی مؤمن از فعالان سازمان در آن ولایت سهم فعال میگیرد. او در مدت کوتاهی روشنفکران زیادی را به سوی خود کشانید، کمیته فرهنگی ایجاد کرد و کاست سرودهای رزمی، نشر و پخش اعلامیهها و… را از آنجا تنظیم مینمود.
رفیق عزیز از توانایی استدلال و منطق قوی برخوردار بود ازهمینرو در رسیدگی به بغرنجترین مسایل از سوی همرزمانش و مردم انتخاب میشد تا به حل و فصل قضایا بپردازد. او قریه به قریه میرفت و مردم را به مبارزه علیه متجاوزان روسی، دولت دستنشانده و گروههای مزدور پاکستان و ایران فرامیخواند. سخنرانیهای تهییجی او به حدی گیرا و جذاب بود که اکثر شنوندگان از احساسات زیاد میگریستند و با او همگام میشدند.
رفیق عزیز، زندهیاد عبدالقیوم رهبر را در هنگام سفر به جبهات لبمرز افغانستان چند شب و روز همراهی کرد. رهبر شهید شخصاً از انجنیر شهید به حیث مسئول جبهات فراه در جلسه سرتاسری کادرهای «سازمان آزادیبخش مردم افغانستان» (ساما) در سال ١٣۶٢ دعوت نموده بود، که بنابر وضعیت حاد و مشکلاتی که در آن شب و روزها در جبهات فراه و نیمروز وجود داشت نتوانست در این کنفرانس اشتراک کند و یکی از همرزمانش را به نمایندگی از ولایت فراه فرستاد.
بدون تردید انجنیر عزیز یکی از برجستهترین فرماندهان جنگ مقاومت ضد روسی بود، در سال ١٣۶٣ مقاومت در فراه تضعیف شد اما او با تلاشهایش برای بسیج مردم آتش مبارزه را فروزان نگهداشت. جانفشانیهای او و سایر جبهات مترقی ضد بنیادگرا در فراه باعث شد که باندهای جنایتکار و مرتجع اخوانی و غلامان ایران نتوانند مثل سایر مناطق افغانستان فراه را به سوی سیاهی و جنگهای داخلی سوق دهند.
در اواخر اسد ١٣۶٣ انجنیر با جمعی از همرزمانش بخاطر حل اختلافاتی که نفوذیهای «خاد» در قریه نوده فراه بین مردم محل ایجاد کرده بودند و خطر آن میرفت که جمعی تسلیم خاد شوند، قبول خطر کرده به منطقه رفته میان آنها صلح میکند و بدینصورت توطئه خاد خنثی میگردد. اما در ٢١ اسد ١٣۶٣ قریه مزبور توسط نیروهای دولتی محاصره شده بود و با طیارههای میگ٢١ اقدام به بمباران میکنند که در نتیجه آن انجنیر عزیز پای خود را از دست میدهد و نهایتا با چندتن از همسنگرانش در سن ٣٢ سالگی به شهادت میرسد.
جاویدان شدن رفیق عزیز ضربه بزرگی به جبهه مقاومت مترقی در فراه و جنبش چپ انقلابی وطن ما بود و تا امروز ضایعه این انسان دلیر و آگاه احساس میشود.
متن بالا بر اساس نوشته اسداله الم منتشره در سایت «گفتمان» تهیه گردیده است.