رفیقحسن تفنگت بدست همرزمانِ استوار سازمانت ماند!
رفیق داکتر غلام حسن در سال ۱۳۳۵ در قریه پدگی ولسوالی چهاربرجک ولایت نیمروز در یک خانواده دهقان میانهحال چشم به جهان گشود. دوره ابتدایی را در قریه قلعهفتح ادامه داد و دوره متوسطه و لیسه را در مکتب فرخی سیستانی در مرکز ولایت نیمروز به پایان رسانید.
در تمام دوره تحصیل از جمله شاگردان ممتاز مکتب خویش بشمار میرفت. سال ۱۳۵۵ بعد از سپری نمودن امتحان کانکور شامل فاکولته طب پوهنتون کابل گردید و بعد بورس تحصیلیای در یکی از کشورهای خارجی برایش میسر گردید ولی مبارزه برای رهایی مردمش را بر رفتن به خارج ترجیح داده، زندگی انقلابی حرفوی را در پیش گرفت.
داکتر غلام حسن در دوران مکتب از جمله طرفداران جریان شعله جاوید بود و در جمع همصنفان و سایر شاگردان و معلمان با کرکتر، شخصیت متواضع، صفا و صمیمیتی بزرگی که داشت از محبوبیت خاصی برخودار بود.
در سال ۱۳۵۶ به «گروه انقلابی» پیوست و در یکی از حوزهها تنظیم گردید. زمانی که کودتای دارودسته وطنفروشان خلق و پرچم صورت گرفت رفیق در صنف دوم فاکولته طب بود. در ماههای اول حاکمیت مزدوران روس، پدر و تعدادی از برادرانش دستگیر و اعدام گردیدند.
مزدوران روس با شناختی که از فامیل مبارز داکتر غلام حسن داشتند خواستند داکتر و سایر برادرانش را نیز از سر راه بردارند ولی موفق به این عمل شوم خود نشدند. زیرا رفیق در اسرع وقت تحصیل را رها و بخاطر پیوستن به جنگ مقاومت ملی به منطقه آمد و به فکر ایجاد جبهه مستقل گردید تا بتواند نقش خویش را منحیث پیشاهنگ آگاه با قلب پر از عشق و ایمان به مردم و میهن ادا نماید.
در اواخر سال ۱۳۵۸ با همکاری اقوامش موفق گردید «جبهه آرمان شهدا» را ایجاد نماید. با چند میل سلاحی که از قریهاش جمعاوری کرده بود توانست در چند عملیات نظامی علیه مزدوران روس اشتراک نموده و مقداری سلاح و مهمات به غنیمت بگیرد.
رفیق همان طوری که در دوران مکتب از احترام خاص برخوردار بود، در دوران جنگ مقاومت نیز محبوبیت زیادی داشت که بعد از مدت یک سال منحیث مسئول جبهه تعیین شد.
اعضای خاد چون روحیه انقلابی، قاطعیت و تسلیمناپذیری رفیق را درک کرده بودند تمام توجه خود را متمرکز ساختند تا وی را از سر راه برداشته و جبهه را از فرمانده خوب و آگاه محروم سازند. روی همین ملحوظ خاد یک تن از اعضای خاین و سرسپرده خود را به لباس مجاهد در جبهه قومی دیگری که متحد جبهه رفیق بود و با ایشان پایگاه مشترک داشتند، فرستاد تا موقعیت پایگاه، سنگرها، تعداد مجاهدین و نوع سلاح شان را شناسایی و به خاد گزارش دهد که در موقع مناسب ضربه مهلک را بر آن وارد نمایند.
خاد تصمیم داشت که رفیق را با دو تن از یاران دیگرش از بین ببرد، جریان را یکی از اعضای دیگر خاد که در حادثه شهادت رفیق داکتر دست داشت، افشا ساخت.
خاد بعد از تحقیقات کامل در تابستان سال ۱۳۶۱ در یک عملیات شبخون بالای مرکز پایگاه درگیری را شروع مینماید و جنگ چند ساعت به طول انجامید. در جریان جنگ داکتر با وجود زخمی شدن از قسمت ران و دست، همسنگرانش را به مقاومت تشویق مینماید. مقاومت دلیرانه رفیق باعث میگردد تا سایر رزمندگان نجات یابند و رفیق بخاطر جلوگیری از خونریزی زخمها، پا و دستش را با دستمال میبندد و حینی که میخواهد از ساحهی زیر آتش شدید دشمن فاصله بگیرد و سنگر عوض نماید، مورد رگبار وطنفروشان قرار گرفته و از پا درمیآید. چند تن از پرچمیهای معروف منطقه به خاطر شناسایی او میآیند و خود را مطمئن میسازند که فرد زخمی شده داکتر غلام حسن است. وطنفروشان جنایتکار پرچمی چند برچه را در حنجره داکتر فرو میبرند و به زندگی پرافتخار او پایان میدهند.
در این نبرد دو تن از رزمندگان دلیر جبهه به اسامی خان محمد و فدا محمد نیز به شهادت میرسند. یاران همرزم داکتر و مجاهدین دلیر جبهه «آرمان شهدا» با تفنگ و بیرقی که داکتر در دست داشت به راهش ادامه داده و سوگ عظیم وی را به نیروی استوار مبارزه به منظور پاک کردن وطن عزیز خود از لوث وطنفروشان و سایر دشمنان فاشیست بدل ساختند.