رفیق تاج محمد زخم کاری شهادتت بذر انتقام کاشت!
انجنیر تاج محمد احمدی یکی از انقلابیون پرشور سازمان ماست که تا آخرین نفسهایش برای آرمان پرولتاریا رزمید و بالاخره درین راه جان باخت.
او با وصف آن که سهبار (جمعاً ده سال) برای تحصیل به اتحاد شوروی رفته بود لیکن از نفرتش نسبت به حزب خاین شوروی و باندهای مزدور پرچم و خلق کاسته نشد. او عمیقاً دریافته بود که با مسلط شدن رویزیونیستهای خروشفی در ارگانهای حزب و دولت، حزب بلشویک و پرافتخار لنینی قلب ماهیت داده و عملاً در راه سوسیال امپریالیزم گام بر میدارند. او همیشه میگفت که بین ما و این متظاهران به کمونیزم دریایی از خون کشیده شده و باید تا نابودی کامل آنان مبارزهی قاطع و بیامانی را دنبال کرد.
رفیق احمدی در سال ۱۳۲۳ در یک خانواده فقیر دهقانی در نزدیکیهای اسدآباد کنر به دنیا آمد. چون از متن تودهها برخاسته بود با درد و رنج آنان به خوبی آشنا بود و همواره جهت رهایی شان از هر نوع ستم و استثمار راه مبارزه را جستجو مینمود تا این که با آغاز فعالیت جریان دموکراتیک نوین (شعله جاوید) به آن پیوست. او راه رهایی خلق دربندش را در مبارزهی قهرآمیز تودههای مسلح علیه طبقات حاکم میدید. با وجود حساس بودن وظیفهاش در قوای هوایی با تهور فعالیت میکرد. بعد از ایجاد «گروه انقلابی خلقهای افغانستان» وی از اولین رفقایی بود که به عضویت آن درآمد.
رفیق در میدان هوایی بگرام به حیث تخنیکر و آخرین بار به حیث انجنیر طیارات میک ـ۱۷ ایفای وظیفه میکرد. در جریان اقامت در اتحاد شوروی رابطه فعال با سازمان داشت و با استفاده ازین فرصت تا توان داشت به مطالعهی مارکسیزمـ لنینیزم پرداخت.
در میدان هوایی بگرام به عنوان انجنیر ورزیده، آگاه و با احساس مورد احترام اکثر افسران و بخصوص سربازان قرار داشت و این محبوبیتش به منزلهی خاری بود در چشم خلقیها و پرچمیها.
با حضور او در جلسات، رفقا از فصاحت بیان و آگاهی تیوریکش بهره زیادی میبردند. رفیق احمدی بین همقطاران سازمانی خود از تیزبینی خاص انقلابی برخوردار بود و رفقای خود را با معیارهای دقیق و در پراتیک مورد آزمایش قرار میداد.
چنان که در مورد یکی از افسران میدان به نام غلامحضرت که به صورت منظم در جلسات شرکت میکرد شک کرد و گفت که این فرد باید با ضبط احوالات دولت (سازمان ستخباراتی دولت داوود) در تماس باشد و دیگران را هم درین رابطه هشدار داد. وی زمانی به آن فرد بیشتر مشکوک شد که او را به صورت غیرمترقبه در نزدیکیهای صدارت دید. علاوتاً فرد مذکور در جلسات سازمانی از ارائه کامل گزارشهایش خودداری میکرد. بالاخره بعد از تحقیق بیشتر این شک قریب به یقین شد و تماس با او به شکل مناسبش قطع گردید.
شهید احمدی با پیوستن به سازمان خوب میدانست که دل به توفان زده زیرا راه پرافتخار سازمان مبارزه پیگیر تا سرحد پذیرفتن مرگ را میخواهد. چنانچه زمانی دختر تحصیلکردهای طی نامهای خواهان ازدواج با او شد، وی در جوابش نوشت که باید مستقیماً به گفتگو بنشینند. در دیداری که با دختر داشت به او تفهیم نمود که او راه مبازره انقلابی و پر از دشواریها را برگزیده و به هیچوجه از آن برنمیگردد. رفیق احمدی گفته بود: «اگر ازدواج موجب ایجاد سهولتی در کار و مبارزهام نشود هرگز به آن تن نخواهم سپرد». با این توضیحات جدی و انقلابی رفیق بود که آن ازدواج صورت نگرفت. این موضعگیری مارکسیستی و دوربینی رفیق در مورد ازدواجش سرمشقی است برای تمامی کمونیستهایی که درگیر نبرد شدید طبقاتی اند.
رفیق در مدت درازی که در اتحاد شوروی تحصیل میکرد همیشه در جدل با رویزیونیستها قرار داشت و در پوهنتون، هیچ یک از آنان را یارای بحث با وی نبود. تلاشهای جواسیس کیجیبی و دیگر ارگانهای سوسیال امپریالیستی شوروی در تطمیع و جذب رفیق ما نهتنها به ثمر نرسید که هر روز با تحلیل تجربه زندگی در جامعه شوروی و گندیدگی بروکراسی حزب حاکم بر آن او را در امر مبازره علیه سوسیال امپریالیزم و مزدورانش راسختر میساخت.
خلقیها و پرچمیها که همیشه در مقابلش خود را خوار و سرشکسته احساس میکردند کینه سیاهی را از وی در دل میپرورانیدند. چنانچه بعد از دستگیریاش در ۱۳۵۷ بلافاصله و بدون این که حداقل مثل سایر اسیران سیاسی به مراکز تحقیق و استنطاق برده شود، وی و یک تن دیگر از افسران وطنپرست را در گوشهای از میدان هوایی بگرام در صندوقی انداخته و بعد از بستن آن و پاشیدن تیل کراسین، در حضور جمعی از سربازان و افسران میدان، صندوق را آتش زدند.
رفیق احمدی زنده زنده در میان شعلههای آتش سوخت و بدین ترتیب مشعل تابناک راهی شد که آن را با عشق و ایمان برگزیده بود.
شهادت رفیق برای تمامی پرسونل میدان هوایی بگرام زخمکاریای بود که تا نهایت روح شان اثر گذاشت و در اغلب آنان بذر انتقام کاشت.