شهیدان سازمان رهایی

رفیق‌ امداد‌اله‌ با خونش شهامت کمونیست‌ها را به دشمن اخوانی نشان داد

رفیق‌ امداد‌اله‌

رفیق امداد‌اله‌ «اکسیر» در حمل‌ ۱۳۳۳ در یک‌ خانواده‌ فقیر روحانی چشم‌ به جهان‌ گشود. پدرش‌ مولوی سید هاشم که‌ علاقمند بود روزی فرزندش‌ هم‌ مثل‌ خودش‌ روضه‌خوان‌ منبر گردد بعد از ختم‌ دوران‌ ابتدائیه‌ در زادگاهش‌ ولسوالی رستاق‌ ولایت‌ تخار او را به‌ لیسه‌ ابوحنیفه‌ فرستاد. رفیق تحصیلاتش را در دارالمعلمین پروان ادامه داده در سال ۱۳۵۲ فارغ گردید.

روح‌ حساس‌ و استعداد سرشار امداد‌اله‌ در آن‌ روزگار نوجوانی او را متوجه‌ نابرابری‌ها، ستم‌ها و فلاکت‌های جامعه‌ می‌ساخت‌. او که بین بی‌چیزترین‌ دهقانان متولد شده‌ بود نمی‌توانست‌ خود را شریک‌ رنج‌ و مرارت آنان‌ نداند و همپای ارتقای آگاهی‌اش‌، بخاطر بهروزی آنان تلاش‌ نکند. تحکیم‌ این‌ اندیشه‌ها در ذهن‌ امداد‌اله‌ جوان‌ همزمان‌ است‌ با مبارزه‌ جریان‌ شعله‌ جاوید، جریانی که با انقلاب‌ قهری دگرگونی‌های عمیق‌ اجتماعی را ممکن‌ می‌دانست‌ و عطش فعالیت امداد‌اله را فقط پیوستن‌ به‌ چنین‌ جریانی می‌توانست فرو نشاند. او به زودی نه‌تنها از پیروان‌ پر حرارت این‌ جنبش‌ رزمنده‌ به حساب می‌رفت که‌ به‌ یکی از سازماندهان‌ مهم‌ آن‌ در لیسه‌ ابوحنیفه‌ مبدل‌ شد. او نخستین شعله‌ای رستاق بود که آگاهی مارکسیستی را آنجا برد و چندین حلقه جوانان را سازماندهی نمود.

در ده‌ها اعتصاب‌ و تظاهراتی که‌ در آن‌ مکتب‌ به راه‌ می‌افتاد نقش‌ مهم‌ و کلیدی ایفا می‌کرد. روحیه‌ پرشور و مقاوم‌ او در مکتب‌ زبانزد تمامی شاگردان‌ شده‌ بود. رژیم که‌ در وجود امداد‌اله «خطر جدی» را می‌دید بالاخره‌ اخراجش‌ را از آن‌ مکتب‌ اعلام‌ کرد و او درباره‌ به‌ زادگاهش‌ رفت‌. او که‌ دیگر به‌ مارکسیزم‌ـ لنینیزم ـ اندیشه‌ مائوتسه‌دون‌ روی آورده‌ بود فراگیری علوم‌ مثبته‌ را شرط‌ اساسی فراگیری آموزش‌های آن علم‌ دانسته‌ لذا اخراجش‌ از لیسه‌ ابوحنیفه‌ را که‌ لیسه مذهبی بود، غنیمت دانسته دوباره‌ مصروف‌ تحصیل‌ در لیسه‌ رستاق‌ شد.

روحیه‌ توفانی امداد‌اله‌ آرامش‌ را از او می‌گرفت‌. او هر چه‌ بیشتر مارکسیزم را فرا می‌گرفت‌ به همان‌ پیمانه‌ فعالیت‌های انقلابی‌اش گسترده می‌شد‌؛ به‌ جلب‌ و جذب‌ شاگران‌ فقیر مکتب‌ می‌پرداخت؛ با دهقانان‌ صحبت می‌کرد و آنان را از ستم‌ و استثماری که‌ بالای شان‌ می‌رفت به زبان ساده‌ آگاه‌ می‌ساخت‌.

پدر رفیق، آدم روحانی و پیشنماز بود و با برادرش‌ به‌ باند گلبدین‌ خاین‌ پیوسته‌ بود لذا محیط خانواده‌ جهت‌ فعالیت‌های سیاسی‌اش محدود بود. ولی هیچ‌ نیروی بازدارنده‌ چه خانوادگی و چه غیرخانوادگی قادر نبود روح‌ سرکش‌ او را مهار کند.

بین سال‌های ۱۳۴۹ـ۱۳۵۰ قحطی مدهشی سراسر کشور از جمله‌ تخار را فرا گرفت‌ و دهقانان‌ به‌ قیام‌های متعددی دست‌ زدند. رفیق‌ امداد‌اله‌ در پیشاپیش‌ قیام‌کنندگان‌ حرکت‌ می‌کرد و راه‌ و رسم‌ مبارزه‌ منظم‌ و قاطع‌ را به‌ آنان یاد می‌داد. او بین‌ دهقانان‌ روستاهای تالقان‌ شعله‌ای شناخته شده‌ای بود. خیزش‌ پرخروش‌ دهقانان‌ بنیاد سیستم‌ فرتوت‌ ستم‌ شاهی را به‌ لرزه‌ در می‌آورد. والی رژیم‌ در تالقان‌ وقتی به‌ ولسوالی رستاق‌ آمد، جوششی عجیبی آن‌ دیار را فرا گرفته‌ بود. او می‌خواست‌ دهقانان‌ را بفریبد و آنان را از طغیان‌ باز دارد. او در صحن‌ ولسوالی به‌ سخنرانی مکارانه‌ای پرداخت‌. درحالی که خلقی‌ها و پرچمی‌ها و اخوانی‌های بسیاری در آن جا حضور داشتند ولی هیچکدام‌ جرأت‌ کوچکترین‌ صحبتی در دفاع‌ از دهقانان‌ را به خود نداده‌ و چون‌ موش‌های ترسویی در هر گوشه‌ نظاره‌گر ماندند، این‌ فقط‌ امداد‌اله‌ بود که‌ نترس‌ و استوار بروی ستیج رفت‌ تا از منافع‌ دهقانانی که‌ به‌ آنان عشق‌ می‌ورزید دفاع‌ کند. سخنرانی تاریخی رفیق‌ شهید ما که بر بی‌کفایتی رژیم‌ و افشای شخص‌ والی متمرکز بود و بیانیه‌ کذایی‌اش‌ را به‌ تمسخر گرفت‌، با هلهله‌ی دهقانان‌ استقبال‌ گردید. امداد‌اله‌ دیگر به‌ یکی از رهبران‌ جنبش‌ توده‌ای رستاق‌ بدل‌ شده‌ بود. رفیق به‌ این‌ آگاهی رسیده‌ بود که‌ روشنفکران‌ زمانی می‌توانند ادعای انقلابی بودن‌ را کنند که‌ بین‌ توده‌ها رفته‌ همگام‌ با آنان در راه‌ بدست‌آوردن‌ حقوق‌ شان مبارزه‌ نمایند.

زمانی که‌ فعالیت‌های روشنفکری در تمام‌ افغانستان‌ فروکش‌ کرده‌ بود امداد‌اله‌ از معدود روشنفکرانی بود که‌ با حرارت‌ فراوان به کارش‌ ادامه‌ می‌داد. با پراکنده‌ شدن‌ جریان‌ شعله‌ جاوید او به دنبال‌ تشکلی می‌گشت که‌ بتوان‌ از آن‌ طریق‌ بر آرمان‌ زحمتکشان‌ جامه‌ی عمل‌ پوشاند. با شکل‌گیری سازمان‌ رهایی (آن وقت‌ «گروه‌ انقلابی خلق‌های افغانستان»‌) او از اولین‌ کسانی بود که‌ به‌ آن‌ پیوست‌. مبارزات‌ او جدی‌تر از گذشته‌ شد. شب‌ و روز آرام‌ نداشت‌ و به‌ تشکل‌ دهقانان‌ و روشنفکران‌ می‌پرداخت‌.

کودتای هفت‌ ثور یک‌ برادر اخوانی‌اش‌ را به کام‌ خود فرو برد. برادر اخوانی دیگرش‌ در جریان‌ درگیری با رژیم‌ کودتا به قتل‌ رسید. امداد‌اله‌ که‌ این‌ درگیری و جدال‌ را بین‌ دو نیروی سیاه‌ و مزدور ارزیابی می‌کرد مرگ‌ برادرانش‌ را بی‌ارزش‌ تلقی کرده‌ نه‌تنها برایشان‌ اشکی نریخت‌ که‌ دیگران‌ را هم‌ از ماهیت‌ چنین‌ مرگ‌های سبک و بی‌مقدار آگاه‌ کرد.

کودتاچیان‌ هفت‌ثور با هزار حیله‌ و نیرنگ‌ خواستند امداد‌اله‌ را تطمیع‌ کنند زیرا آنان از نفوذ و شهرتش‌ در میان‌ دهقانان فقیر و روشنفکران آگاه‌ بودند و می‌فهمیدند که‌ از طریق‌ او می‌توانند به‌ این‌ توده‌ها جهت‌ برآورده‌ ساختن‌ امیال‌ شوم‌ شان‌ دست‌ یابند. ولی او همکاری با وطنفروشان‌ را سیاه‌ترین‌ ننگ‌ دانسته، پیشنهاد شان را با نیشخند و تکرار سوگند پیکار تا به‌ آخر علیه‌ رژیم‌ کودتا، جواب داد. اعتراضات‌ توده‌ای بعد از کودتا و اشغال‌ کشور و شروع‌ جنگ‌ مقاومت‌ رفیق‌ امداد‌اله‌ را در مقابل‌ مسئولیت‌ خطیر رهبری آنان قرار داد. او با قیام‌کنندگان‌ از دل‌ و جان‌ ایستاد و برای تأمین‌ امکانات‌ تسلیحاتی جهت‌ ایجاد جبهه‌هایی تلاش‌ می‌کرد.

فاشیست‌های اخوانی که‌ با حمایت وسیع‌ باداران‌ پاکستانی و غربی خود توانسته‌ بودند جبهات‌ مسلحانه‌ را ایجاد کنند از نفوذ و شخصیت‌ محبوب‌ امداد‌اله‌ در آن منطقه‌ اطلاع‌ داشته و او را خطری برای آینده‌ی خود می‌دانستند، در صدد دستگیری او برآمدند. بالاخره‌ در ۲۸ عقرب‌ ۱۳۵۸ او را به چنگ آوردند و در محضرعام‌ از او پرسیدند که‌ در مورد‌ اتهام‌ کمونیست‌ و شعله‌ای بودن چه‌ پاسخی دارد. امداد‌اله‌ که‌ نمی‌توانست‌ ننگ‌ کرنش‌ در مقابل‌ اخوان‌ را بپذیرد در مقابل‌ جمع‌ کثیری از دهقانان‌ و روشنفکران‌ منطقه‌ نترس‌ و بیباک‌ از ایدئولوژی و آرمانش‌ دفاع‌ کرد. او گفت‌:

«شعله‌ای‌ها هرگز به‌ مردم‌ خیانت‌ نکرده‌اند. آنان همیشه‌ دوستدار ملت بوده‌ و کوچکترین‌ اتهام‌ خیانت‌ را نمی‌توان به آنان نسبت‌ داد. پس هیچ‌ دلیلی وجود ندارد که‌ من‌ از شعله‌ای بودنم‌ انکار کنم‌. همچنان‌ بین‌ کمونیست‌های واقعی که‌ خواستار خوشبختی و بهروزی مردم اند و جنایتکاران‌ خلقی و پرچمی زمین‌ تا آسمان‌ فرق‌ است‌. اینان‌ فقط‌ مزدوران‌ سوسیال‌ امپریالیزم‌ روس‌ اند که‌ با تظاهر به‌ کمونیزم‌ می‌خواهند راه‌ استعمار روس‌ را در افغانستان‌ هرچه‌ بهتر و بیشتر هموار سازند در حالی که‌ کمونیست‌های راستین از دل‌ و جان‌ مخالف‌ استعمار و استثمار اند و هرکه‌ با هر مهر و نشانش‌ قصد اشغال‌ وطن‌ ما را داشته‌ باشد در دفاع‌ از وطن‌ علیه شان سلاح‌ می‌گیرند.»

صحبت‌های امداد‌اله‌ در آن‌ فضای اختناق‌ سیاه که‌ اخوانی‌های مسلح‌ در تخار پرقدرت بودند تحسین‌ و حیرت‌ حاضران‌ را برانگیخت‌. اخوانی‌ها امداد‌اله‌ را به پایگاه خود انتقال‌ دادند و پس از زجر و شکنجه‌های نوع اخوانی، او را همراه با همرزمش معلم امان‌‌اله در سنگلاخ سمرغیان رستاق با ساطور تکه‌ تکه‌ کرده، در گور نامعلومی دفن‌ نمودند.

شهادت جانگداز رفیق‌ امداد‌اله‌ با این که‌ ضایعه‌ بزرگی برای سازمان‌ ما و مردم‌ زحمتکش‌ رستاق‌ محسوب‌ می‌شد ولی او با جانبازی قهرمانانه‌ی خود یکبار دیگر نشان‌ داد که‌ کمونیست‌ها به خاطر آزادی و نبرد‌ با دشمنان‌ خلق‌ نترس اند و او این‌ سند درخشان‌ را با قطعه‌ قطعه‌ شدنش‌، در درفش تاریخ‌ جنبش‌ کمونیستی افغانستان‌ حک‌ کرد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا