زندگی‌نامه شهیدانشهیدان جنبش چپ

رفیق عبدالحفیظ آهنگرپور

رفیق عبدالحفیظ آهنگرپور از رهبران آگاه، زبده و انقلابی سرزمین ما بود که منحیث سازمانده شجاع کارنامه درخشانی از خود برجا گذاشت. او طعم تلخ زندگی پرمشقت زحمتکشان را با کار در کوره‌ی آهنگری پدر تجربه کرد و فشار کار و شعله آتش از وی انقلابی پرصلابتی بار آورد که تا آخرین رمق حیات کوتاه اما پربارش دمی از مبارزه بخاطر جامعه بدون طبقه باز نه‌ایستاد.

حفیظ آهنگرپور در سال ۱۳۳۱ خورشیدی در منطقۀ سر قلعۀ باباعلی ولسوالی آبشار پنجشیر دیده به جهان گشود. در دوره لیسه با جریانات انقلابی و پیشرو آشنا شده علیه استبداد به مبارزه برخاست. او بنابر نیاز انقلاب و پیش‌برد بهتر مبارزه انقلابی وقتی صنف یازده لیسه حبیبه بود مکتب را ترک گفت و با نام مستعار «عبدالله» در میان توده‌ها رفت و با همین نام در بین مردم محبوبیت یافت.

«عبدالله» جوان دلیر و مستعدی بود که باپشتکار کمونیستی و احساس مسوولیت نسبت به توده‌های ستمکش باوصف سن کم، در زمان کوتاه توانست خود‌ را به سطح سران حلقات روشنفکری آن زمان برساند. عشق به مردم و میهن او را وادار ساخت که از زندگی عادی چشم پوشیده و در بیست سالگی به زندگی مخفی روی آورد.

حفیظ در نوجوانی شروع به نوشتن یادداشت‌هایش نمود و نوشته‌های زیادی از خود بجا گذاشت که از روی نوشته‌ی «علیه اپورتونیزم»اش که در زندان دهمزنگ کابل نگاشته شده است می‌شود عمق آگاهی مارکسیستی وی را دریافت. گفته می‌شود که او دیداری با داکتر فیض‌احمد داشته که بعدها رفیق احمد در جمع رفقایش بارها از آگاهی عمیق و خصال بارز کمونیستی رفیق حفیظ تعریف کرده نبود او را ضایعه جبران‌ناپذیر نامیده است.

حفیظ که از بنیان‌گذاران «محفل انتظار» بود، بخاطر شکستن زنجیرهای استبداد و اسارت و تحقق جامعه سوسیالیستی، بر خواست فامیلش که آرزو داشت او را در لباس نظامی ببیند پا نهاد و به سادگی از تحصیل گذشته، دریادلانه خود را وقف بهروزی مردمش نمود. در ابتدا شاگرد طاهر بدخشی بود ولی بعد از مدتی طاهر بدخشی مسوولیت شاگردانش را نظر به استعداد به استادان دیگر سپرد که رفیق مجید کلکانی مسوول سیاسی رفیق حفیظ شد.

رفیق حفیظ که از تجارب مبارزات چریکی سایر کشورها اطلاعاتی فراوانی اندوخته بود، همراه با مولانا بحرالدین باعث و دیگران در سال ۱۳۵۴ خورشید در درواز بدخشان علیه رژیم مستبد داوود دست به قیام مسلحانه زده چهل روز تمام در برابر دستگاه تا دندان مسلح دولتی مقاومت نمود، تا اینکه با جمعی از یارانش در سرطان ۱۳۵۴ دستگیر و زندانی شد. در زندان بود که او دست به نوشتن مقالاتی زده، راهش را از «محفل انتظار» و مولانا باعث جدا کرد.

میهن‌فروشان خلق و پرچم که مرگ شان را در اعتلا و گسترش جنبش انقلابی می‌دیدند، بعد از کودتای ننگین هفت ثور، شکار روشنفکران انقلابی در صدر کارهای شان جا گرفت و برای نابودی سریع «شعله‌ای»ها و حفیظ و یارانش دست به کار شدند. رژیم مزدور باشیوه‌های خاینانه انقلابیون بی‌باک را به دام می‌انداخت که گماشتن جلادی به‌نام دستگیر پنجشیری بخاطر جاسوسی از زندانیان، شیوه‌ی معمول شان بود. جلادان خادی رفیق حفیظ را شکنجه جسمی و روحی می‌دادند تا بتوانند به رفقای دیگر و اسرار سازمانش دست یابند اما این رفیق آهنین که اراده انقلابی‌اش از کوره آهنگری تا کوره انقلاب صیقل خورده و قوام یافته بود هرگز به رژیم سفاک و ضدمردمی خلق و پرچم تسلیم نشد و ۴سال را در سلول‌های خوفناک زندان اما با روحیه بلند انقلابی سپری کرد.

هرچند شهید عبدالمجید کلکانی و یارانش در مورد رهایی حفیظ از زندان نقشه‌هایی روی‌دست گرفتند که به هر قیمتی شده باید حفیظ را از چنگ دشمن بیرون کنند. در همان موقع برای حفیظ احوال فرستادند، ولی باتاسف که بنابر دلایلی جنبه‌ی عملی نیافت.

بالاخره رژیم آدم‌کش خلقی‌ها ۱۳ جوزای ۱۳۵۸، این گل سرسبد جنبش «شعله‌ای» را که هنوز بیست و هشت ساله نشده بود باجمعی از یارانش به رگبار بست. میهن‌فروشان خلقی ـ پرچمی جسما او را نابود کردند اما نتوانستند کارنامه و ارثیه انقلابی وی را از صفحات تاریخ ما بزدایند که فداکاری و تهور انقلابی‌اش برای نسل امروز به منبع الهام در پیکار علیه اشغالگران امریکایی و مزدوران بنیادگرا و غیر بنیادگرایش مبدل شده است.

امروز تعدادی از عناصر خاین چون لطیف پدرام، امرالله صالح، سید عسکر موسوی و دیگر چکیده‌های ارتجاع می‌کوشند که با سخن‌پراکنی در باب رفیق حفیظ‌ آهنگرپور و مسخ اندیشه‌های کمونیستی او، از وی یک عنصر قومگرا تراشیده بر ارثیه بزرگ او توهین رذیلانه روا دارند. بر هر عنصر آگاه و انقلابی افغانستان است که پرچم پرافتخار رفیق حفیظ، مجید کلکانی، قیوم رهبر، باعث و دیگر روشنفکران مبارز و جان‌گذشته را از دستان کثیف و فروخته‌شده پدرام‌ها و موسوی‌ها و صالح‌ها و دیگر اراذل پایان کشند.

نوشته های مشابه

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا