شهیدان سازمان رهایی

رفیق جبار با تحمل شدیدترین شکنجه‌ها گلوله‌باران شد

رفیق جبار

در سال‌ ۱۳۳۰ به‌ دنیا آمد. در یک سالگی‌ پدر و در دو سالگی‌ مادرش‌ را که‌ از قریه‌ نیلاب‌ نورستان‌ بودند از دست‌ داد و سرپرستی‌ او به‌ دوش‌ خواهر هفت‌ ساله‌اش‌ افتاد.

تا صنف‌ دهم‌ در غزنی‌ درس‌ خواند و بعد به‌ جلال‌آباد آمد. در همین‌ سال‌ها‌ اوج‌ جنبش‌‌های‌ روشنفکری‌ بود که‌ با مارکسیزم‌ـ لنینیزم‌ـ اندیشه‌ مائوتسه‌دون‌ آشنایی‌ یافته‌ و با چند رفیق‌ در تماس‌ شد.

پس‌ از فراغت‌ از حربی‌ پوهنتون‌ (۱۳۵۲) در میدان‌ هوایی‌ شیندند وظیفه‌ گرفت‌. در ۱۳۵۴ به‌ قوای‌ ۱۵ زرهدار کابل‌ تبدیل‌ و در همان سال‌ برای ادامه‌ تحصیلات‌ عالی‌ در رشته‌ شلکا به‌ شوروی‌ اعزام‌ گردید. در ۱۳۵۵ که‌ از شوروی‌ باز گشت‌، مجدداً در قوای‌ ۱۵ زرهدار کابل‌ به عنوان‌ قومندان‌ تولی‌ شلکا تعیین‌ شد و تا سال‌ ۱۳۵۷ در آن‌ جا ماند.

بعد از کودتای‌ ۷ ثور منحیث‌ «عنصر ناباب‌» از وظیفه‌ سبکدوش‌ و به‌ تولی‌ احتیاط‌ سوق‌ گردید تا هم‌ غیرفعال‌ و هم‌ تحت‌ مراقبت‌ باشد.

رفیق‌ با استفاده‌ از دوستی‌‌ها و آشنایی‌‌های‌ وسیعش‌ در اردو و غیر آن‌ چندین‌ وظیفه‌ مهم‌ را در قیام‌ بالاحصار کابل‌ (۱۴ اسد ۱۳۵۸) به‌ عهده‌ داشت‌. او در ۲۸ اسد در اثر خیانت‌ دو خاین‌ معروف‌ (دگروال‌ ابراهیم‌ و مدیر خان ‌محمد) دستگیر و بلافاصله‌ زیر شدیدترین‌ شکنجه‌ها قرار گرفت‌. درخشش‌ شخصیت‌ والای‌ این‌ انقلابی‌ نیز در جریان‌ آن‌ شکست‌ و شکنجه‌ به‌ منصه‌ ظهور رسید.

یکی‌ از رفقایی‌ که‌ روز اول‌ دستگیری‌ وی‌ را دیده‌ بود می‌گوید:

«رفیق‌ در همان‌ اولین‌ ساعات ‌به طور وحشیانه‌ای‌ شکنجه‌ شده‌ بود. چشم‌ چپش‌ را کشیده‌ بودند و گوشت‌های‌‌‌ ناحیه‌ گردن‌ تا بند پایش‌ با ضرب‌ چوب‌ کاملاً تکیده‌ بود و نمی‌توانست‌ حرکت‌ کند.»

دشمن‌ از طریق‌ دو خاین‌ می‌دانست‌ که‌ جبار از مسئولان‌ برجسته‌ی‌ قیام‌ است‌ و اسرار زیادی‌ را می‌داند. واقعاً او رفقا و خانه‌های‌ تعدادی‌ از آنان‌ را دیده‌ بود؛ از نقشه‌ قیام‌ و رهبران‌ اصلی‌ آن‌ شناخت‌ داشت‌؛ رفقای‌ نظامی‌ و غیرنظامی‌ زیادی‌ را در سایر ولایات‌ می‌شناخت‌. جلادان‌ روسی‌ و سگان‌ خلقی‌ شان‌، کوشیدند او را زنده‌ نگهدارند تا مگر چیزی‌ به‌ زبان‌ آرد ولی‌ جبار قهرمان‌، وصف‌ناپذیرترین‌ شکنجه‌‌ها را تحمل‌ کرد اما هیچ‌ راز سازمانش‌ را از قلب‌ بزرگش‌ بیرون‌ نداد. دشمن‌ هم‌ که‌ دیگر مطمئن‌ شده‌ بود به‌ هیچوجه‌ ممکن‌ نیست‌ او را به‌ اعتراف‌ وادارد، در اول سنبله‌ ۱۳۵۸ جسم‌ نیمه‌جانش‌ را گلوله‌ باران‌ کرد.

اگر چه‌ قیام‌ به‌ خون‌ نشست‌ و تعدادی‌ از رهبران‌ و کادرهای‌ گرانقدر سازمان‌ جان باختند، اما مقاومت‌ و مرگ‌ قهرمانانه‌ی‌ جبار نورستانی‌‌ها منبع‌ الهام‌ و نیرویی‌ بود که‌ سازمان‌ توانست‌ اندوه‌ بیکران‌ در خون‌ تپیدن‌ آنان‌ را به‌ نیرو بدل‌ کرده‌، بار دیگر برخاسته‌ و در راه‌ شهیدانش‌ پویا باشد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا