زندگی‌نامه شهیدانشهیدان جنبش چپ

رفیق عزیز طغیان

رفیق عزیز طغیان از کمونیست‌های صدیق میهن ما و از پایه‌گذاران و کادرهای برجسته «سازمان آزادیبخش مردم افغانستان» (ساما) بود که در راه آرمانهای انقلابی‌اش جان نثار نمود. او که در یک خانواده بزرگ فیودال زاده شد، با «خیانت به طبقه‌اش» تا آخر مدافع راستین منافع زحمتکشان باقی ماند و بالاخره بدست رژیم میهن‌فروش خلق-پرچم سربه نیست شد.

رفیق عزیز در ۱۳۲۸ در ولسوالی لعل و سرجنگل ولایت غور متولد شد. او در خانواده‌ای که از خون دهقانان تغذیه می‌کرد، بزرگ شد اما دیدن ظلم و ستم پدرکلان و پدر ملاک‌اش بر دهقانان و فقر و بینوایی فلاکت‌بار توده‌ها از وی انقلابی شورانگیز ضد فیودالیزم و یاور راستین دهاقین بار آورد.

رفیق عزیز، دوران ابتدایی مکتب را در زادگاهش و دوره ثانوی را در لیسه غازی کابل به پایان رسانیده شامل فاکولته ادبیات پوهنتون کابل گردید. او جوان پرانرژی و مستعدی بود که حس کنجکاوی و آشنایی با مجله‌ها، روزنامه‌ها و کتابخانه‌های کابل وی را به مطالعه علاقمند ساخت. او جهت آموزش زبان انگلیسی نزد شهید عبدالله عازم مراجعه کرد که استاد زبان انگلیسی در لیسه حبیبیه و پیسکور در کابل بود. عبدالله، عزیز را نه تنها به زبان انگلیسی بلکه با اندیشه‌های مترقی نیز آشنا ساخت. عطش عزیز چنان بود که پس از چندی ساعت‌های درس‌ انگلیسی را کم ساخته به زمان فراگیری علم انقلاب افزود و به زودی تمام وقتش را صرف آموزش علوم اجتماعی، مخصوصا تاریخ نمود.

دوران تحصیل رفیق طغیان مصادف با اوج‌گیری مبارزات روشنفکران چپ در پوهنتون کابل بود. او همواره برای گردآوردن افراد پراگنده در حلقات منظم تلاش می‌ورزید. او بعد از فراغت از پوهنتون در ۱۳۵۴، در مکتب شاه دوشمشیره معلم مقرر شد و تعداد زیادی از شاگردان و معلمان را در حلقات سیاسی تنظیم و آنان را با علم مارکسیزم آشنا ساخت.

رفیق طغیان که فعالیت انقلابی مبارزان را بدون تشکل انقلابی کم‌ثمر می‌دانست، بخاطر پیشبرد منظم آموزش و کار انقلابی، بلافاصله با چند همرزمش طی جلسه‌ای (در جوزای ۱۳۴۸) در کابل، حلقه‌ا‌ی را ایجاد و مسوولیت حوزه‌های مختلف را در شهر کابل، چهاردهی، شمالی، شیوکی و لوگر به عهده گرفت.

رفیق عزیز بعد از دیدار با شهید مجید کلکانی برای ایجاد پایگاه‌های مخفی، پنهانکاری اصولی، تدارک محلات مخفی برای جلسات و نشرات تاکید نموده و با تلاش‌های پیگیرش کار تشکیلاتی، نشرات و تبلغیات سروسامان بهتری یافت.

او در کنار مبارزه عملی، سخنور و نویسنده‌ چیره‌دستی بود که نوشته‌هایی چون «تاریخ هزاره»، «درباره‌ی مسئله‌ی پشتونستان»، «علیه دستورگرایی»، «علیه لومپنیزم»، «آئین‌نامه‌ی تشکیلاتی»، «دستور زبان دری»، «اپورتونیزم و انحطاط»، «طرحی پیرامون وحدت» را از خود بجا گذاشت.

پابندی به اصول و انضباط آهنین، شجاعت، داشتن ایمان قوی به پیروزی ناگزیر انقلاب و ده‌ها خصال برجسته دیگر از وی مبارز خسته‌گی‌ناپذیری بار آورده بود که در پرخطرترین وظایف تشکیلاتی کاندید درجه یک و همیشه پیشقدم می‌بود. او مثل هر مبارز باعزم زندگی‌اش را وقف کار انقلابی نموده و پیوسته می‌نوشت، می‌خواند، می‌آموخت و می‌آموختاند.

خصال کمونیستی رفیق عزیز، اعضای خانواده و حتا پدر ظالم و فیودالش را مجذوب خود ساخته بود و باوصف این‌که پدرش می‌فهمید عزیز و یارانش برای برانداختن مناسبات فیودالی مبارزه می‌کنند، می‌گفت:

«حیف است که عزیز چون دیگر دوستانش کشته می‌شود.»

اما رفیق عزیز در جواب می‌گفت:

«ما زود کشته نمی‌شویم و اگر هم کشته شویم، باکی نیست. زیرا ما در راه آزادی توده‌ها جان خود را قربان می‌کنیم و این خیلی مرگ شرافتمندانه است.»

رفیق عزیز در رخصتی‌های تابستان به زادگاهش رفته و به دهقانان زیر ظلم و ستم پدر و کاکاهای فیودالش آگاهی سیاسی می‌داد. او با پدر و کاکاهایش بر سر بهره‌ی مالکانه به نفع دهقانان در جدل بود و به آنها می‌گفت: زمین مال کسی است که بالای آن کار می‌کند.

او وقتی به ده می‌آمد، در گوشه و کنار خرمن یا در سایه‌ی درختی با صمیمیت خاص به حکایت‌ها و شکایت‌های دهقانان گوش می‌داد، مشکلات آنان را شنیده و جهت حل آن از هیچ‌گونه تلاش دریغ نمی‌ورزید و همواره به آنان می‌گفت:

«دیری نمی‌پاید که بساط ظلم و استبداد جمع گردیده، دهقانان آزاد و زمین مال دهقان گردد.»

اعتماد دهقانان نسبت به عزیز آنقدر زیاد بود که آنان حل اکثر مناقشه‌های خود را به آمدن وی موکول می‌نمودند. پیوند ارگانیک‌اش با دهقانان باعث شد که تا در تظاهرات دهقانان چهاردهی کابل سهم مهمی ادا نماید.

او که بخاطر فعالیت‌های انقلابی‌اش مدام تحت پیگرد دولت مستبد داوود قرار داشت، ناگزیر بارها به زندگی مخفی روی‌آورد. با کودتای ننگین هفت ثور کار علنی‌ دشوارتر گردید و رفیق مثل صدها «شعله‌ا‌ی» دیگر تحت تعقیب شدید رژیم قرار گرفت. در ۱۳۵۷ از سوی رفقایش پیشنهاد شد که وی باید به پاکستان برود. اما او با لبخند همیشگی پاسخ داد که:

«هرکسی که در این مقطع تاریخ کشور ما به‌خاطری که تحت تعقیب قرار دارد وطن را ترک کند در واقع به انقلاب پشت می‌کند. اکنون که توده‌ها به‌پا خاسته‌اند، ما وظیفه‌ی همراهی آنها را داریم نه این‌که ازین وظیفه‌ی خطیر گریز کنیم.»

در ۲۳ سنبله ۱۳۵۸ درحالی که رفیق عزیز سوار بر بایسکل، نشراتی را از دهمزنگ به مرکز شهر انتقال می‌داد، یکتن از سگان شکاری خلقی او را شناخته و امر توقف داد. رفیق عزیز که در مکتب انقلاب آموخته بود که قهر را با قهر و گلوله را باید با گلوله پاسخ داد، تفنگ‌اش را بیرون کشیده و با فیر چند گلوله به زندگی ننگین دو مزدور خاتمه داد. مزدوران دیگر به تعقیب او پرداختند و بعد از آنکه لاشه‌های کثیف سه تن دیگر آنان نیز نقش زمین شد، چریک قهرمان زیر رگبار گلوله‌های جلادان در پل آرتل به شهادت رسید.

نوت: این زندگی‌نامه از نوشته‌‌ای در شماره چهارم «ندای آزادی» (سال اول، دلو ۱۳۵۹) اقتباس و اندکی کوتاه گردیده است.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا