شهیدان سازمان رهایی

رفیق اکرم‌ تعهد سپرده بود که تا دم مرگ در راه آرمانش استوار بماند

رفیق اکرم‌

«اکنون‌ که‌ به‌ اساس‌ دستور سازمان‌، افتخار رفتن‌ به‌ دامن‌ وطن‌ و شرکت‌ در نبرد رهایی‌ ملت‌ نصیبم‌ شده‌ تعهد می‌سپارم‌ که‌ تا آخرین‌ قطره‌ خون‌ خود از اهداف‌ سازمانم‌ دفاع‌ کرده‌ و در راه‌ رهایی‌ وطنم‌ از هیچ‌ جانفشانی‌ ابا نورزم‌. زنده‌ باد سازمان‌ ما! زنده‌ باد رفقای‌ قهرمان‌ ما! بگذار با خون‌ خود عشق‌ به‌ سازمان‌ و میهن‌ را به‌ اثبات‌ برسانیم‌!»

این‌ بخشی‌ از نامه‌ مورخ‌ ۱۹ نوامبر ۱۹۸۳ رفیق‌ اکرم‌ در آستانه‌ رفتنش‌ به‌ جبهه‌ بود. او برآن چه‌ عهد بسته‌ بود تا پای‌ جان‌ ایستاد.

اکرم در خانواده‌‌ مرفه‌ای‌ تربیت‌ یافته‌ بود. با آن که‌ با زبان‌ آلمانی‌ آشنا بود و امکان‌ ادامه‌ زندگی‌ و تحصیل‌ در غرب‌ را داشت‌ و دارای‌ پاسپورتی‌ با ویزه‌ بود، دور شدن‌ از آغوش‌ سازمان‌ را با حرکت‌ از سلیقه‌ و خواست‌ شخصی یا خانوادگی‌ خفت‌ و ننگ‌ می‌دانست‌. وقتی‌ پیام‌ خانواده خویش‌ مبنی‌ به‌ ادامه‌ تحصیل‌ در غرب‌ را دریافت‌ کرد با خنده‌ گفت‌:

«بسیاری‌ از پدرها و مادرها علاقه‌ دارند فرزندان‌ شان‌ به‌ تحصیلات‌ عالی‌ و موقعیتی‌ برسند، ولی‌ من‌ وابسته‌ به‌ تشکیلاتی‌ انقلابی‌ هستم‌ و خود را با تمام‌ وجود پابند به آن‌ می‌دانم‌. به‌ همین‌ دلیل‌ احترام‌ به‌ خواست‌ خانواده‌ بدون‌ توجه‌ به‌ هدایت‌ و ضرورت‌ سازمان‌ از نظرم‌ مسخره‌ است‌.»

رفیق‌ اکرم‌ به‌ مطالعه‌ فراوان‌ علاقه‌ داشت‌. به علت‌ کارهای‌ دست‌ و پاگیر جبهه‌ و پشت‌ جبهه‌ با آن که‌ کمتر فرصتی‌ برایش‌ دست‌ می‌داد تا منظم‌ بخواند ولی‌ به‌ این‌ درک‌ رسیده‌ بود که‌ چگونه‌ از کمترین‌ وقت‌ در نامساعدترین‌ شرایط‌ هم‌ باید برای ارتقای‌ آگاهی‌ خود استفاده‌ نماید.

برخورد وی‌ نسبت‌ به‌ مسایل‌ مالی‌ نمونه‌ است‌. زمانی‌ خانواده‌اش‌ از کابل‌ مقداری قابل توجه‌ پول‌ برایش‌ فرستاد، او همه‌ را به‌ سازمان‌ تحویل‌ داد ولی‌ تأسف‌ می‌خورد که‌ آن‌ مبلغ‌ برای‌ کمک‌ به‌ سازمان‌ ناچیز است‌. با آن که‌ رفت‌ و آمد به‌ کابل‌ در آن‌ روزها بسیار دشوار بود، تلاش‌ می‌ورزید‌ با خانواده‌ تماس‌ بگیرد و پول‌ بیشتری‌ بخواهد. همیشه‌ می‌کوشید از مادرش‌ بخاطر خریداری‌ تفنگچه‌ یا چیزهایی‌ از این‌ قبیل‌ پول‌ بخواهد تا به‌ سازمان‌ بدهد.

به‌ منظور غلبه‌ بر بخشی‌ از مشکلات‌ مالی‌، سازمان‌ تصمیم‌ گرفت‌ او و عده‌ای‌ دیگر از رفقا در رستورانی‌ به‌ کار بپردازند. اکرم‌ در آن جا چنان‌ با شور و علاقه‌ کار می‌کرد که‌ گویی‌ تجربه‌ سال‌ها پیشخدمتی‌ در رستوران‌ها را دارد. او برای‌ آن که‌ نشان‌ دهد به خاطر امر سازمان‌ حاضر به‌ انجام‌ شاقترین‌ و «پست‌‌ترین‌» کارهاست‌، مسئولیت‌ شستشوی‌ تشناب‌ آن‌ رستوران‌ را خود به دوش‌ گرفته‌ بود. با توجه‌ به‌ زندگی مرفه‌اش در کابل هیچگاه‌ دست‌ به‌ اینکار‌ها نزده‌ بود، اما مصمم‌ بود خصال‌ پرولتری‌ را جانشین‌ خصال‌ بورژوایی‌ کند و نیز ثابت‌ نماید که‌ هرگونه‌ کار برای‌ سازمان‌ و در راه‌ آن مایه‌ افتخار است.

اکرم‌ جوان‌، دیگران‌ را در اولین‌ برخورد‌ها مجذوب‌ شخصیت‌ با وقار و انقلابیش‌ می‌ساخت‌. حتی‌ چند خبرنگار خارجی‌ که‌ در جبهاتی‌ آنان‌ را به‌ عنوان‌ مترجم‌ همراهی‌ می‌کرد سخت‌ تحت‌ تاثیر او قرار گرفته‌ بودند. یکی‌ از آنان‌ گفته‌ بود که‌ حاضر است‌ از طریق‌ مؤسسه‌ای‌ مصارف‌ رفت‌ و برگشت‌ و سه‌ ماه‌ اقامت‌ وی‌ در اروپا را تدارک‌ بیند. اما اکرم‌ با لحن‌ موثر از خبرنگار مذکور تشکر کرده‌ اظهار داشته بود‌:

«من‌ با آن‌ مردم‌ و دوستان‌ فقیری‌ که‌در داخل کشورم و این جا (پاکستان‌) دیدید خو گرفته‌ام‌. قصد دارم‌ تمام‌ توانایی و انرژی‌ و حتی‌ خونم‌ را وقف‌ آنان‌ کنم‌. اگر از آنان‌ دور شوم‌ بیمار می‌شوم‌.» و اضافه‌ کرده‌ بود: «بسیار خوشحال‌ می‌شوم‌ اگر آن‌ مؤسسه‌ کلیه‌ مصارف‌ را نقداً برایم‌ بپردازد تا بهتر از آن‌ استفاده‌ بتوانم‌.» و هنگامی‌ که‌ خبرنگار در نامه‌ای‌ از کشورش‌ انجام‌ این‌ درخواست‌ را ناممکن‌ دانسته‌ بود، رفیق‌ با خنده‌ می‌گفت‌: «شاید آنان به‌ بهانه‌ “گشت‌ و گذار” و “استراحت‌” در اروپا و امریکا مرا به منظور شستشوی‌ مغزی‌ می‌خواستند در غیر آن باید لطف‌ می‌کردند و پول‌ مصارف‌ را نقد می‌پرداختند!»

او درباره‌ ضعف‌‌های‌ برادرش‌ ـ‌که‌‌ بعد‌ها به جانی‌ و خیانتکاری‌ پلید بدل‌ شدـ اشاره‌ کرده‌ بود ولی‌ حیف‌ که‌ زنده‌ نماند تا گلوی آن‌ خاین‌ و همدستانش‌ را با دست‌های‌ خود پاره‌ کند.

او اولین‌ فرد کمیته‌اش‌ بود که‌ با نشاط‌ فراوان‌ پاکستان‌ را بسوی‌ جبهه‌ ترک‌ گفت‌. دو نفر دیگر (به شمول‌ مسئول‌ کمیته‌) دچار جبن‌، رو کردن‌ به‌ زندگی‌ شخصی‌ و بالاخره‌ خیانت‌ شدند. رفیق اکرم بار اول مدتی در یکی‌ از جبهات‌ غرب‌ کشور رفت و سپس بر اساس‌ شناخت‌ و ارزیابی‌‌ خاین‌ خان ‌محمد، در جبهه‌ بیله‌ واقع‌ مومنددره‌ (ننگرهار) اعزام گردید. اکرم جوان در ۱۳۶۲ در جریان‌ درگیری‌ای‌ کثیف‌ ناشی از مخاصمات‌ محلی‌ به‌ شهادت‌ رسید.

با نیرو گرفتن‌ از خاطره‌ی‌ ارجمند اکرم‌‌ها بود که‌ سازمان‌ قادر شد بر اثرات‌ ناشی‌ از خیانت‌ عظیم‌ برادرش‌ و همدستان‌ و سایر خیانت‌های‌ درونی‌ فایق‌ آمده‌ و در راه‌ تحقق‌ آرمان‌های‌ او و دیگر رفیقان‌ جانباخته‌ به‌ پیش‌ رود.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا