زندگی‌نامه شهیدانشهیدان سازمان رهایی

رفیق حکیم خونت نشان درخشان پیوند مستحکم کلیه اقوام ما!

رفیق حکیم

این رفیق انقلابی عبدالحکیم اسحاق ولد عبدالوکیل است که در قوس ۱۳۴۰ در قریه بی‌بی‌عینه ولسوالی پلخمری ولایت بغلان چشم به جهان گشود. پس از ختم دوره ابتداییه در مکتب بالا دوری وارد لیسه فابریکه قند بغلان شد. به علت شناختی که دشمن از وطندوستی پر شور و خصومتش نسبت به پرچم و خلق داشت در سال ۱۳۵۸ دو بار از سوی دفتر جاسوسی «کام» حفیظ‌اله امین مورد استنطاق قرار گرفت. در همین سال در صنف دوازدهم لیسه بود که روس‌ها به کشور ما تجاوز کردند. در چنین شرایطی رفیق اسحاق ادامه تحصیل را ننگ دانسته و بدون گذراندن آخرین روزهای امتحانش، بخاطر پیوستن به مقاومت ملی، خانه و آغوش خانواده را رها کرده روانه ایران شد. در ایران پس از آشنایی به راه و شخصیت برخی مبارزان فراهی عازم آن ولایت گردید.

حکیم با عده‌ای دیگر از همرزمانش در بنیانگذاری جبهه تخت‌رستم نقش فعال و ارزشمندی ایفا نمود. با اتحاد چند جبهه کوچکتر، جبهه عمومی سورخاش فراه به میان آمد که وی مسئول امور تخنیکی آن تعیین گردید.

به علت محبت و احترام عظیمی که مجاهدان و اهالی منطقه نسبت به او داشتند از همان ابتدا او را «ماما» خطاب می‌کردند و بناًء به لقب «ماما حکیم» شهرت یافت.

ماما حکیم به مثابه انقلابی‌ای راستین، بخاطر تحقق آرمان بر حقش و تجسم علاقه‌ای بیتابانه به رشد جبهه و تلاش و فعالیت در آنجا، از تمامی پیوندهای منطقوی، قومی و فامیلی خویش ـ‌که همه را بسیار دوست می‌داشت‌ـ بریده بود.

تهور و شهامت ماما زبانزد همه حتی دشمنانش بود. او بارها به کام مرگ رفت و معجزه‌آسا نجات یافت. در هر عملیاتی که خطر مرگ در آن بیشتر وجود داشت او اولین داوطلب می‌بود و طوری درین مورد پافشاری می‌ورزید مثل این که خواستار کسب یک «امتیاز» از همسنگرانش باشد. او با تمام استعداد، دلاوری و روحیه‌ای سلحشورانه‌ی یک انقلابی مومن، در برابر دیگران و بخصوص همرزمانش تواضع خردکننده‌ای داشت و این خصوصیت وی دل یارانش را عمیقتر تسخیر می‌کرد.

او با عشق بیکران به رهایی مردم در هر محل و بین هر قومی که می‌رفت بلافاصله با آنان جوش خورده و اعتماد و مهر خالصانه‌ی شان را جلب می‌کرد.

وجود صخره‌های سرخی چون ماما حکیم در کوه‌های خاک‌سفید نمی‌توانست دشمن حقیر کثیف را همواره جهت نابودی او و نظایرش در تحریک نگه ندارد.

به تاریخ ۳۰  جدی ۱۳۷۰ ماما حکیم حینی که با یک گروپ مبارزان از پایگاه مرزی سازمان در چوتو به طرف ولایت نیمروز به عنوان پیشقراول در حرکت بود مورد حمله کمینی مخالفان و دشمنان میهن و مردم ما قرار گرفته و جان باخت.

درین کمین دو تن از رانندگان شجاع ما موسی خان ولد گل محمد و داد آغا ولد میر احمد از ولسوالی نادعلی ولایت هلمند نیز به شهادت رسیدند.

زمانی ماما حکیم گفته بود:

«برای من دوری از زادگاه و خانواده مهم نیست. درین اوضاع جنگیدن در راه آزادی افغانستان اساسی‌ترین مسئله است. اگر خونم در فراه بریزد بسیار عالی است چرا که شاید در پیوند دادن قومم با مردم فراه سهمی کوچک به حساب رود.»

ولی ما فریاد می‌زنیم که نه ماما حکیم قهرمان، خون تو تنها نشان پیوند دو قوم نه بلکه حیات درخشان همبستگی قوام یافته‌ایست بین کلیه هموطنان و انقلابیون صدیق ما که نه به روس‌ها و سگان دست‌نشانده شان سر تسلیم فرود آوردند و نه هر گز سلطه و زورگویی تروریست‌های اخوانی را می‌پذیرند.

ما همرزمان ماما حکیم یاور کم همتایی را از دست داده‌ایم. لیکن یقینا وظیفه کماکان اینست که سوگ بزرگش را به نیروی ادامه راسخانه‌تر مبارزه به منظور پاک کردن میهن عزیز از لوث وطنفروشان و سایر دشمنان فاشیست بدل سازیم.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا